رویای شرین
با تیشه خیال تراشیده ام تو را
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب
یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تورا
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمام گلها بوییده ام تورا
رویای آشنای شب و روز عمر من
در خواب های کودکی ام دیده ام تو را
ازهر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده هم ندیده پسندیده ام تو را
زیبا پرستی دل من بی دلیل نیست
زیرا به این دلیل پرستیده ام تورا
با آنکه جز سکوت جوابم نمی دهی
در هر سوال از همه پرسیده ام تورا
از شعر و استعاره و تشبیه برتری
با هیچ کس بجز تو نسنجیده ام تو را